دردواره
کم کم سیاهى حرمت جمع مى شود سفرهی اشک و روضهی ما جمع مى شود در هیئتت براى گریه ى تو جمع مى شدیم دیگر بساط جمع شدنمان ، جمع مى شود با دیدن عکس حرمت محظوظ مى شدیم پرچم سیاه روى گنبدت هم ، جمع مى شود چه زود دختر خود را فراخواندى بابا جدا ز نازدانه اش؟؟ اصلا مى شود کعب نى و تشت طلا و سه ساله ات هرشب غصه ى زینب تو جمع می شود با سینه زدن گرد شما پروانه میشدیم پروانه مگر به قبر مادرت شمع مى شود؟؟ جانم فداى سقاى حرم ، ولى دلم گوید که سقا ، تشنه و بى دست نمى شود!!! روزىـ کربلای خودت را عنایتى فرما ارباب مگر از لطف و کرمت کــــــم مى شود شاعر نبوده ام به بزرگواریت ببخش اینها براى زخم تو مرهم نمى شود پ.ن 1 : خیلی دوس دارم بازم این شعرو ادامه بدم ... پ.ن 2 : اولین شعر دوران زندگیم بود از تمامی شاعرا عذر خواهی میکنم خوشحال میشم ایرادات شعر رو تو نظرا بگید پ.ن 3 : این عکسو خیلی دوست دارم ... ممنون می شم دعام کنید !