سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردواره

 


به دلم سپردم عاشق نشود اما ، او

نگرفت گوش به حرف منو میرفت با "او"

 

گفتمش صبر، شاید کس بهتر یافت شد

اعتنا نکرد و می گفت به من تنها او

 

گوش دادمو عاشقش شدم با "دل" و "عقل"

از همان لحظه که رفتم و نشستم با "او"

 

عاشق چشم خمار و زلف پریشان او  

عاشق لعل لب و زلف چو دریاى او

 

ناز و نگهش مدام اسیرم می کرد

خوب بلد بود عشوه ی  معشوقى را او  

 

از همان لحظات بود که غافل گشتم

همه چى رفت از خاطر من الا او

 

از توانش چه بگویم که مثالش این است

چند روزى مى کند شاعر، مهندس را او

 

پ.ن : میدونم مشکل داره اما بیخیال ، این همه شعر درست داریم یه شعر غلط هم داشته باشیم

پ.ن : مخاطب خاص

دارد ...

ندارد ...

نمی دانم ؟!؟!؟!

 


نوشته شده در سه شنبه 92/2/17ساعت 9:0 عصر توسط دردواره| نظرات ( ) |