سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دردواره

بسم الله

"ظهور" را نه باید خواند و نه باید شنید و نه حتی باید دید ...

"ظهور" را باید فهمید .

نه "تکنولوژی" محور برنامه ی الهی ست نه سیست کشورها و نه هیچ چیز دیگر ...

"اسلام" محور برنامه ی الهی است و همه ی برنامه ی خداوند با اسلام معنا پیدا می کند .

چیزی که در این دوران یعنی دوران غیبت اسلام رویش تاکید میکند "ظهور" است ، بنابراین وظیفه ی ما ایجاب می کند که به مهمترین برنامه ی اسلام در زمان خودمان علم پیدا کنیم .

ظهور یک فرآیند چند بعدی است و ویژگی این فرآیند این است که از هر زاویه ای که به آن نگاه کنی هر دفعه نکته ای جدید را متوجه می شوی و وظیفه ای جدید برایت تعیین می شود .

پس قدم اول این است کهاز ظهور نباید سیر شد و هر دفعه باید با نگاهی نو به سمت آن رفت .

به ظهور نباید به عنوان فرآیندی نگاه کرد که بالاخره رخ خواهد داد این دید جز سکون و رکود برای انسان چیز دیگری نخواهد داشت باید با این دید به ظهور نگاه کرد که ظهور در مرتبه ای بالا قرار دارد و این ماییم که باید خود را به آن برسانیم .

دید باید نسبت به ظهور تعلیمی باشد . به عنوان مثال :

سر کلاسی یک دانشجو با دقت به درس گوش می دهد ، جزوه بر می دارد و با استاد مباحثه می کند تا مطلب برایش جا بیفتد اما دانشجویی دیگر عقب کلاس نه جزوه ای مینویسد و نه حتی گوش می دهد ، زمان برای دانشجوی اول به سرعت می گذرد طوری که گذر زمان را اصلا نمی فهمد اما دانشجوی دوم زمانش را به صورت فرسایشی طی می کند و مدام به ساعتش نگاه می کند و منتظر پایان کلاس است .

باید تکانی به خودمان دهیم مبادا که وقت کلاس تمام شود و آزمون گرفته شود و ما جا بمانیم .

اما چطور می شود ظهور را فهمید ؟

جوابی که به بنده داده شد این بود که باید مدام در ظهور رفت و امد کنی . نباید به یکی دو کتاب و سخنرانی و ... بسنده کنی ؟

باید درباره ظهور فکر کنی یک بار نشانه ها رو بخونی یک بار صحبتای خود حضرت رو مطالعه کنی و ... و همه ی اینها را باید بفهمی ...

در قبال ظهور باید مترصد باشی و بدیهی استرصد با نگاه بسیار تفاوت دارد .

حالا اگه ظهور را فهمیدی می توانی پیش بینی کنی

اگر ظهور برایت تعیین کننده شد باید نسبت به آن "رفتار" داشته باشی .

به عنوان اولین قدم باید برویم و کارکردهای دوران غیبت حضرت رو بشناسیم و بفهمیم وظیفه که نه وظایف "شیعه" در این دوران چیه ؟؟؟

.....

پ .ن 1 : امیدوارم مطب رو شهید نکرده باشم

پ.ن 2 : "الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا ..."

به جمله بالا فقط به دید عاطفی و روضه نگاه نکنیم و باید به جهانی شدن فرآیند کربلا فکر کنیم


نوشته شده در دوشنبه 92/2/2ساعت 7:14 عصر توسط دردواره| نظرات ( ) |

بسم الله

 

بیشتر کارها به دوش اسماء ست 

آخر علی چگونه می تواند دست بر کاری ببرد

اگر امر خدا نبود به گمانم کار غسل را نیز نمی توانست تمام کند...

 

در این خانه

در این کوچه

در این شهر 

اصلا در این جهان

فقط فاطمه (س) حرف علی(ع) را متوجه می شد

دیگر کسی را نداشت که حرف دلش را بزند...

تا فاطمه (س) بود علی اصلا نیازی به حرف زدن نداشت...

به هم که نگاه می کردند بر غم همه ی عالم چیره می شدند

بر غم حسن (ع)

بر غم زینب(س)

بر غم حسین(ع)

اصلا به همدیگر که نگاه می کردند،دلشان خوش بود که همدیگر را دارند

اما الان... نیست ... فاطمه نیست و علی ،علی همیشگی نیست

اصلا هیچ چیز نیست

علی(ع) راه میرفت ... کمی به جلو میرفت کمی به عقب بازمی گشت

خواست که داخل خانه شود اما خانه ی بی فاطمه که خانه نیست

خواست از در خارج شود که چشمش به در افتاد و حوادث ماه های گذشته برایش زنده شد

خواست داخل کوچه شود که نگاه حسن هراسان شد

نمیدانم حسن چه رنجی می کشید و چگونه دوباره می توانست از آن کوچه بگذرد

خواست به مسجد برود که یادش افتاد قاتلان همسرش در آنجا نماز می خوانند!!

نماز !! لابد به طرف شیطان

و علی (ع) مستاصل تر از همیشه

گاهی به جلو می رفت ... گاهی به عقب باز میگشت

و حسن با همه ی خاطرات کوچه سعی می کرد مردانه رفتار کند

گاهی به حسین سر می زد

گاهی به زینب تا آرامشان کند

و گاهی به پدر تا آرام شود

با نگاهش از پدر عذر می خواست

چون در کوچه با مادر بود

اما ...

حسین و زینب دست در دست هم گوشه کز کرده اند ... انگار هنوز باورشان نشده که مادر رفته است

اما علی ...

غریب تر از همیشه ...

غریب تر از همه ...

گاهی به جلو می رفت و گاهی به عقب باز می گشت

و شاید کمی دستانش را مشت میکرد...غضبش را فرو میخورد ... ای کاش صبر دستانش را نبسته بود ...

یاد فاطمه می افتاد

آرام می شد ، می خروشید ، آرام می شد ، می خروشید و آرام می شد

فاطمه کارهای زیادی را به او سپرده بود

آرام به پیش حسن می رفت ، بعد از او بزرگ خانه بود و درد مادر را به چشم دیده بود

کارهایی به او سپرد

باید می رفت ...

نه سمت شهر

سمت نخلستان ...

آری سوی چاه میرفت

تا با فاطمه سخن بگوید

تا با پیامبر صحبت کند

تا با خدا درددل کند ...

تا برای اولیا روضه بخواند...

روضه حضرت زهرا(س)

آری فاطمیه تازه شروع شده ست ...


نوشته شده در یکشنبه 92/1/25ساعت 8:55 عصر توسط دردواره| نظرات ( ) |

آنروز گرفته بودى...
و تنها کارى که از دستم بر میامد خواندن نماز ایات بود...
نوشته شده در دوشنبه 92/1/19ساعت 6:2 عصر توسط دردواره| نظرات ( ) |

<      1   2